آمدن به اداره مامانی
امیرمحمد ناز مامانی دیروز عصر وقتی عمو آرش رفت من و تو خاله مریم و نی نی با هم رفتیم باغ جنت. ولی چون اسباب بازیهاش بسته بود از همونجا تاکسی گرفتیم رفتیم پارک قوری. خلاصه خاله مریم برات بلیط خونه بادی و چرخ و فلک و .... گرفت و تو هم حسابی کیف کردی. راستی یه توپ قرمز کوچولو هم برات خرید. بعدشم مهمونمون کرد پیتزا فلفلی. انقدر خوشگل و با اشتها می خوردی که من و خاله غرق تماشات بودیم. برای بابایی هم آوردیم. طبق آخرین خبر رسیده عمه دریه هم به مرحله بعد مسابقات راه پیدا کرده و حسابی داره اونجا با مامان زهرا خوش میگذرونه. راستی امروز آقاجون هم زنگ زد. رفته بود قبرستان بقیع و گفت کلی برامون دعا کرده. باباجون حاجت روا باشی. حالا یه خبر دیگه با توجه به نبودن آقاجون و مامان زهرا و بیدارشدن جنابعالی صبح زود من شما رو با خودم آوردم اداره و انقدر شیرین زبونی کردی که موقعی که بابا داوود اومد دنبالت همه می گفتند نبرش بذار بمونه . ولی از اونجایی که گفتم اینجا شاید خسته بشی به بابایی گفتم بیاد دنبالت. خلاصه تا اینجا که روز خوبی بود و انشاءاله از این به بعد هم باشه.