مروری بر چند روز گذشته
سلام عزیزم تا اونجا نوشتم که جنابعالی به اداره مامانی اومدی . اما این ماجرا به همون یه بار ختم نشد و صبح روز بعد دوباره با قیاقه اشکبار شما روبرو شدم و اصلاً نتونستم طاقت بیارم . تند تند لباساتو تنت کردمو با خودمون بردیمت . خاله مریم هم باهامون بود. خلاصه تمام ساعت کاری پیش من بودی و الهی شکر اذیتم نکردی. همکارام به خصوص خانم مقتدری که تو اونو مریم جون صدا می کنی حسابی باهات بازی کردند منم یه ست پلیسی برات خریدم تا باهاش بازی کنی و حوصله ات سر نره. خلاصه ظهرم که رفتیم خونه عمو آرش و مامان جونم خونه بودند.مامان زهرا عمه دریه هم فرداش اومدند و دیگه از لحاظ تو خیالم راحت شد. شبم برای دیدنیشون به خونشون رفتیم . زحمت کشیده بودن برای شما دو تا ...
نویسنده :
مرجان سیرماویان
7:36